محل تبلیغات شما

روزهای دوشنبه هر هفته می رفتم خونه اش. می گفت یه روز هفته رو تنهایی بیا. می خوام خودتو ببینم. ناهار پیش اش بودم. بعد ناهار چند تا چایی و بعدش برنامه زاور بخشعلی اف. این برنامه هر هفته ما بود. گاهی وسط ناهار و چای، یه چرت کی می زدم. ناراحت می شد از خوابیدن من. خونه مادر یه آرامش دیگه ای داره. چقدر خواب چند لحظه ای می چسبید. همه دوستام و همکارام می دونستند که دوشنبه بعد از ظهر من از قبل پره. چند ساله که پره. 

اما دو سال بیشتره که دوشنبه های من خالی و دل من پره. دلم پر از حسرته. پر از حسرت نداشتن مادر. پر از روزها و لحظه هایی که قدرشونو ندونستم. آخرین تصویر مادر در ذهنم خیلی اذیتم می کنه. گفت : این روزها بیشتر بیا که بیشتر ببینمت. اشتیاق او برای دیدن من بیشتر از اشتیاق من برای دیدن او بود. امان از این همه حماقت و حسرت. همه دلمو خوش کردم به اون لحظه ای که وقتی می خواستم ناخن های دستشو بگیرم، دلمو به دریا زدم و دستهاشو بوسیدم. بیچاره مادرم هول شد. از بس ندیده بود که بچه هاش براش بمیرند. ولی او می مرد برای بچه هاش و آخرش هم بخاطر بچه هاش رفت. بچه هاش تسلیم شدند. بچه هاش خسته شدند و او رفت. حسرت و افسوس حق ماست تا آخر عمر. 

این روزها بجای هر دوشنبه، هر پنجشنبه می رم پیش اش. اما نه ناهاری هست و نه چایی و نه چرت های کی. چیزی جز یک تکه سنگ بزرگ نیست و من از ته ته دل آرزو می کنم که خدا بخشیده باشه و اون الان جاش تو بهشت راحت باشه. وقتی به سنگ نگاه می کنم، چهره شو نمی بینم. وقتی باهاش حرف می زنم، صداشو نمی شنوم. وقتی ازش خداحافظی می کنم، دیگه نمی شنوم بگه : برو خدا پشت و پناهت. بعضی وقتها برمی گردم نگاش می کنم. ولی افسوس که نمی بینم اش. 

نمی بینم اش دیگه. جای خالیش برام هیچ وقت پر نمی شه. مادر برام یه نعمت بود مهمتر از صحت و امان که تا داشتم قدرش رو ندونستم. 

جای خالی او پر نمی شود

وقتی مادر نداری، یعنی هیچی نداری

چقدر خسته ام از روزمرگی

نمی ,هاش ,اش ,مادر ,یه ,بچه ,بچه هاش ,پر از ,پر نمی ,پیش اش ,می کنم،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

سامانه پیامکی،ارسال پیامک تبلیغاتی باهـــــم،بامـــــــــردم